روح بخاري در مسئله ي نفس و بدن از ديدگاه ملاصدرا(1)


 

نويسنده: هادي موسوي(*)




 

چکيده
 

مسئله ي نفس و بدن در فلسفه ي ملاصدرا، با توجه به اصول و ادله ي وي، تبيين بسيار مهمي دارد. در عبارات ملاصدرا، از روح بخاري که به عنوان نظريه اي علمي در گذشته رواج داشته در تبيين رابطه ي نفس و بدن فراوان استفاده شده است. وجود روح بخاري را نمي توان از مباني و ادله ي ملاصدرا استخراج کرد؛ بلکه به کارگيري آن بيشتر در توضيحات غير استدلالي وي در مورد نحوه ي رابطه ي نفس و بدن ديده مي شود؛ زيرا روح بخاري را با توجه به شواهد موجود که از جمله ي آنها نظريه ي جسمانيه الحدوث و روحانيه البقا بودن نفس و حرکت جوهري اشتدادي نفس است، نمي توان به عنوان موجودي مستقل غير از مرتبه اي از مراتب نفس به اثبات رساند؛ چنان که حذف آن به استدلال هاي ملاصدرا خللي وارد نمي کند. بنابراين، روح بخاري به عنوان نظريه ي علمي نقشي جز تعيين مصداق در تبيين مسئله ي نفس و بدن ندارد. اين تعيين مصداق به گونه است که با حذف آن، ايرادي به اصل نظريه وارد نخواهد شد.
کليد واژه ها: روح بخاري، مسئله ي نفس و بدن، ملاصدرا، طبيعيات، جسمانيه الحدوث، روحانيه البقا.

مقدمه
 

از جمله مباحث مهمي که در هر فلسفه اي مي تواند بسيار مخرب باشد، ورود بي توجه نظريات تجربي يا علمي به معناي خاص آن در يک نظريه ي فلسفي است؛ به گونه اي که اگر آن نظريه ي علمي جزء مقدمات برهان يا جزء پيش فرض هاي يک نظريه ي فلسفي لحاظ شود، مي تواند به کلي يک نظريه ي فلسفي و بعضا يک نظام فلسفي را ويران کند. با اين مقدمه مي توان به بررسي هر يک از نظريات فلسفي فيلسوفاني که از نظريات علمي زمان خود در نظريات فلسفي سود جسته اند، همت گماشت تا ميزان استقلال يا وابستگي آنها را در برابر علم تجربي زمان خود کشف کرد. يکي از نظريات علمي (غير فلسفي) که در برخي ديدگاه هاي فلسفي مؤثر بوده، نظريه ي افلاک و روح بخاري است. در اين نوشتار سعي بر آن است که تا حدي با نظريه ي روح بخاري آشنا شويم و جايگاه آن را در حل مسئله ي نفس و بدن در آثار ملاصدرا مورد کنکاش قرار دهيم.

طرح مسئله
 

از جمله مسائل مهمي که در هر مکتب نفس شناسي مطرح مي شود، مسئله ي رابطه ي نفس و بدن است. اهميت اين مسئله به قدري است که ذهن فلاسفه را از افلاطون گرفته تا فلاسفه ي تحليلي جديد به خود مشغول کرده است. به طور اختصار، اين سؤال پيش روي فيلسوف قرار مي گيرد که: نفس با ماهيت خاص و متمايزي که از بدن مادي دارد، چگونه با بدن در ارتباط است؟ هر مکتب فلسفي پاسخي مناسب با مباني فکري خويش در اين باره ارائه کرده و بدين واسطه، به نوعي، در حل مسئله گام هايي برداشته است. همين سؤال و جواب به تنهايي منشأ شکل گيري مکاتب فراواني در علم النفس و فلسفه ي نفس بوده است. يکي از مکاتب فلسفي که در اين رابطه تحليل مناسبي دارد، مکتب فلسفي ملاصدرا است. در اين مکتب، ما شاهد نظريات بسيار بديع و متفاوتي نسبت به فلاسفه ي قبل از وي هستيم. از اصالت وجود گرفته تا تشکيک در وجود و حرکت جوهري و جسمانيه الحدوث و روحانيه البقا بودن نفس، عرصه ي نظريات اوست؛ حتي در همين مسئله ي نفس و بدن، وي داراي نظريات بسيار بديع و جالب توجهي است. ملاصدرا به جهت اينکه بدن را از مراتب نفس مي داند، در خصوص رابطه ي نفس و بدن يگانه انگار محسوب مي شود؛ زيرا وي ترکيب نفس و بدن را اتحادي مي داند. (1) البته برخي نيز به اشتباه وي را دوگانه انگار مي دانند. (2) به هر روي، اين يگانه انگاري ميان نفس و بدن، مانع از آن نشده است که ملاصدرا براي ارتباط مرتبه ي مجرد نفس با مرتبه ي مادي آن، مرتبه اي از وجود را که نقش واسطه را ايفا مي کند در نظر نگيرد. وي چون نفس را واحد ذومراتب مي داندکه هم در مرتبه ي تجرد حضور دارد و هم در مرتبه ي مادي، به نوعي با تحليل هاي مناسبي که از نوع وجود خاص نفس دارد، به خوبي توانسته است از پس حل مسئله ي نفس و بدن برآيد. وي اعتقاد دارد که نفس همه ي مراتب وجود از مادي تا مجرد را در خود حفظ کرده است. همين مسئله باعث شده است تا او براي تبيين ارتباط مراتب مختلف نفس مشکل خاصي نداشته باشد. با اين حال، وي واسطه اي را که بتواند رابطه ي مرتبه ي مجرد با مادي را حفظ کند در نظر داشته است؛ مرتبه اي که با عالم مجردات سنخيت و با عالم ماديات رابطه داشته باشد.
ملاصدرا يک روح جسماني را که در نهايت عالم جسمانيت و ابتداي عالم روحانيات است به عنوان واسطه ي ميان مرتبه ي مجرد نفس و مرتبه ي مادي آن معرفي مي کند؛ اين روح، روح بخاري است که در کل بدن مادّي سريان دارد و باعث مي شود که نفس مجرد بتواند افعال خود را با استفاده از آن در بدن انجام دهد و يا از بدن در انجام افعال مختلف استفاده کند. حال مسئله اين است که گويي روح بخاري موجودي بوده که در طبيعيات قديم و طب گذشتگان و براساس اصول آنان ثابت بوده است؛ در دوران جديد، ديگر صحبتي از روح بخاري و يا چيزي مانند آن به ميان نمي آيد؛ زيرا با توجه به منشأ روح بخاري که گفته مي شود اخلاط چهارگانه است، نمي توان وجود آن را ثابت کرد؛ زيرا بنيان پزشکي جديد تغيير کرده است و ديگر صحبتي از اخلاط چهارگانه و علت بودن آنها براي ايجاد روح بخاري به ميان نمي آيد. حتي با فرض اينکه به نوعي بتوان وجود اين روح را ثابت کرد، سؤال اينجاست که حل مسئله ي نفس و بدن نزد ملاصدرا تا چه حد به اثبات موجودي به نام روح بخاري وابسته است (روح بخاري اي که ادعا مي شود جسميت آن شبيه افلاک و به لطافت آنهاست و به همين جهت است که ديده نمي شود)؟ آيا ملاصدرا حل مسئله ي نفس و بدن را به اثبات وجود موجودي به نام روح بخاري که احتمال رد شدن آن توسط ديگر اطبا و دانشمندان بوده منوط دانسته است؟ و آيا اگر وجود روح بخاري نفي شود، استدلال ملاصدرا در تبيين رابطه ي نفس و بدن عقيم مي ماند؟ همه ي اينها سؤالاتي است که در هنگام بررسي مسئله ي نفس و بدن نزد ملاصدرا به ذهن خطور مي کنند. بنابراين چنين سؤالي بعد از آشنايي با نظر ملاصدرا در تبيين مسئله ي نفس و بدن ظهور مي کند. آيا استفاده ي فلاسفه و خصوصا ملاصدرا از اين مسائل و يا مسائلي مانندوجود افلاک وعناصر چهارگانه و بسياري مسائل ديگر در فلسفه ي خويش باعث نمي شود که نظريه ي فلسفي اي که با اين نظريات علوم تجربي قديم عجين شده، رد شده تلقي شود؟ آيا در اين دوران، که برخي از نظريات علمي مورد استفاده ي ملاصدرا در فلسفه ي خويش رد شده اند، از اين نظريات فيلسوفان مي توان استفاده کرد يا بايد به آنها صرفا نگاه تاريخي داشت؟ يعني اگر ثابت شود که روح بخاري تأثير مستقيمي در حل مسئله نفس و بدن از ديدگاه ملاصدرا دارد، ديگر نمي توان از نظريه ي وي به عنوان راه حل سود جست، بلکه بحث از آن صرفا به عهده ي تاريخ فلسفه گذارده مي شود و کسي نمي تواند ادعا کند که اين نظريه در حل مسئله ي نفس و بدن کامياب است.

ماهيت روح بخاري
 

در جست و جوي تعريف کاملي از روح بخاري در آثار ملاصدرا، عبارت جامع و کاملي يافت نمي شود؛ زيرا شناخت روح بخاري امري است مربوط به طب قديم. استفاده ي وي از نظريه ي روح بخاري به عنوان يک نظريه ي علمي رايج در دوره ي خويش بوده است. بنابراين، جاي هيچ گونه تعجبي نيست که: ملاصدرا به جز مواردي که صرفا به خصوصيات روح بخاري اشاره مي کند، تعريفي از روح بخاري به دست نمي دهد. اما عدم ارائه ي تعريفي مشخص، و صرف اشاره به خصوصيات روح بخاري، مانع از ارائه ي تصويري کامل از روح بخاري توسط وي نمي شود؛ زيرا خواص و کارکردهاي اين روح آن قدر زياد است که با در کنار هم گذاشتن آنها مي توان شناخت کافي از آن به دست آورد.
در طبيعيات قديم، نوعي روح براي بدن انسان و حيوان قائل بودند که در کل بدن انسان و يا حيوان در جريان است. اين روح به نوعي شبيه واسطه ي نفس با جسم است. اين روح بخاري يک جسم است، ولي يک جسم بسيار لطيف؛ به همين جهت، فلاسفه يا اطبا براي اينکه ميزان لطافت روح بخاري را مشخص کنند اين گونه مثال مي آورند که: روح بخاري امري است مانند اجرام سماوي، و به لطافت آنهاست؛ (3) زيرا افلاک که در کيهان شناسي قديم از آنها سخن گفته مي شد، موجوداتي جسماني هستند که از شدت لطافت ديده نمي شوند. بنابراين، روح بخاري يک موجود با جسميت منحصر به فرد نيست؛ بلکه موجودات ديگري در اين عالم هستند که جسم آنها همانند جسم روح بخاري است. اين روح حامل قواي ادراکي نيز هست و بدن اول براي نفس ناطقه محسوب مي شود. (4) بر همين اساس، در تعريف اين روح، اين گونه آورده شده است که: روح جسم لطيفي است که از دو قسمت در بدن جريان پيدا مي کند: يک قسمت آن از قلب در بدن انسان پراکنده مي شود و افعالي مانند افعال حيات، تنفس و نبض را به عهده مي گيرد و قسمت ديگر آنکه از دماغ (دماغ ماده اي مخروطي شکل است که قاعده ي آن، که قسمت اعظم آن است، به سوي پيشاني، و رأس آن به طرف قفاست، (5)) جاي گرفته در اعصاب، در بدن پراکنده مي شود. اين روح، افعال حرکتي انسان را نيز متقبل مي گردد. (6) بر همين اساس، اطباي قديم جايگاه هاي مختلفي از دماغ را که منشأ افعالي چون حس بويايي، شنوايي و ساير قواست، معين کرده اند؛ مثلاً گفته شده که دو قسمت جلويي دماغ منشأ حس شنوايي، بينايي و ساير حواس است. روحي که از جانب قسمت وسطي دماغ است؛ منشأ فکر و تمييز است. (7) البته تمام اين تعيين موقعيت ها و استدل ها براساس طب قديم است. سپس، بر همين اساس، دو نوع روح براي بدن ثابت مي کنند: الف) روح حيواني که ماده ي آن هوا و محل رويش آن قلب است؛ اين روح توسط رگ ها در بدن پراکنده مي شود و افعال حيات، نبض و تنفس را انجام مي دهد. ب) روح نفساني که ماده ي آن، روح حيواني است؛ محل رويش اين روح دماغ است که خود دماغ افعال فکر کردن، يادآوري و رؤيت را انجام مي دهد. اين افعال توسط دماغ در اعصاب پراکنده مي شود و از آنجا به ساير اعضاي بدن منتقل مي گردد. اين انتقال از اعصاب به اعضا موجب ايجاد حس و حرکت مي شود. از خصوصيات روح بخاري مي توان به اين موارد اشاره کرد:
1. روح بخاري علت قريب، و نفس علت بعيد براي حيات بدن است.
2. بدن روح بخاري را احاطه کرده؛ اما در مورد نفس، اين گونه بايد گفت که: بدن مرتبه ي نازله ي نفس است.
3. روح بخاري اگر از بدن مفارقت کند، باطل و فاسد مي شود؛ اما نفس ناطقه دائما باقي و زنده است و با مفارقت از بدن، از بين نمي رود و فقط بعضي از افعال آن - که به واسطه ي بدن عنصري انجام مي شد - باطل مي گردد.
4. روح بخاري لطيف ترين، دقيق ترين و پاک ترين اجسام از اجزاي بدن است و به همين دليل، بهتر از ساير اجزاي بدن، افعال نفس را قبول مي کند.
5. هرچه روح بخاري از درجه ي اعتدال مزاجي بيشتري برخوردار باشد، افعال نفس ناطقه بيشتر و قوي تر، و از جهت اعتدال و استواري، از درجه ي بالاتري برخوردار است. (8)

منشأ پيدايش روح بخاري
 

اما چگونگي پيدايش اين نفس بنابر نظر طب قديم اين گونه است که عناصر وقتي به حد بالايي از صفا و خلوص برسند (يعني عناصري که از طريق قوه ي غاذيه - از قواي نفس که کار جذب غذا را انجام مي دهد - جذب بدن مي شوند)، مقداري از آنها که به حد بالايي از صفا و خلوص مي رسند، به خون تبديل مي شوند. به اين ترتيب که وقتي عناصر اربعه درون غذا با هم مخلوط و ممتزج، و سپس در معده پخته مي شوند، صافي و پاک شده ي اين عناصر خون مي شود. در مرحله اي ديگر، وقتي خون به مراحل خلوص بيشتري رسيد، امري که از اين صافي شده ي خون به وجود مي آيد روح بخاري است. (9) خون مرکب آن روح است. (10)

پي‌نوشت‌ها:
 

* کارشناس ارشد فلسفه، دانشگاه قم.
1. ملاصدرا، الحکمه المتعاليه في الاسفار العقليه الاربعه، ج 9، ص 3.
2. احمد پهلوانيان، رابطه ي نفس و بدن از نظر ملاصدرا، ص 19.
3. ملاصدرا، المبدأ و المعاد، تصحيح سيد جلال الدين آشتياني، ص 219.
4. همان، ص 250.
5. حسن زاده آملي، دروس معرفت نفس، ج 2، ص 213.
6. همان، ص 329.
7. همان، ص 335.
8. همان، ص 325.
9. يحيي انصاري شيرازي، دروس شرح منظومه، ج 4، ص 256.
10. ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ص 202.
 

منبع: ماهنامه علمي- ترويجي در زمينه علوم انساني معرفت شماره 155